خمینی کیست؟ (قسمت سوم)
گردانندگان رژیم آخوندی، این جنگ خانمانسوز را «جنگ تحمیلی» یا «دفاع مقدّس» مینامند. آیا واقعاً این جنگ، «تحمیلی» بود؟ چه کسانی بهرغم خواست فراگیر و گسترده برای پایان دادن جنگ، آن را 6سال دیگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامه جنگ به سود چه کسانی و در تحکیم قدرت چه نیروهایی اثرگذار بود؟ آیتالله منتظری در خاطراتش گره این مشکل را میگشاید و میگوید: «وقتی انقلاب پیروز شد... در بعد خارجی شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمیشناسد و این قبیل مسائل متمرکز بود... . من به سهم خودم به امام عرض کردم هر انقلابی که در دنیا به پیروزی میرسد معمولاً هیأتهای حسن نیّتی را برای کشورهای مجاور میفرستد و خطمشی خود را برای آنها توضیح میدهد و با آنها تفاهم میکند تا یک مقدار این تشنّجها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند ول کن. ما کاری به دولتها نداریم... ایشان هیچ حاضر نبودند که اسم دولتها به میان بیاید... و میفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من اگر ما یک مقدار تفاهم میکردیم شاید بهانه به دست آنها نمیآمد»... (خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری. چاپ دوم دیماه 1379 ص310).
چرا عراق انتخاب شد؟
عراق دربردارنده ویژگیهایی بود که بهعنوان مناسبترین طرف این جنگ میتوانست مدّنظر قرار گیرد. سوای خرده حسابهای شخصی خمینی با سران رژیم عراق، درصد عظیم جمعیّت شیعه مذهب و وجود مرقدهای ائمه اطهار در آن کشور و وابستگی کشورهای دیگر هممرز با ایران به یکی از دو اردوگاه جهانی ـ که البتّه «معنی چپ نگاه کردن به آنها برای خمینی کاملاً آشکار بود و عراق در مقام مقایسه، ناوابستهترین کشور هممرز ایران بهشمار میآمد» ـ باعث شد که این کشور برای اجرای سیاست ارتجاعی «صدور انقلاب» (که بهتر است گفته شود «صدور تروریسم» ) مناسبترین محل در نظر
آید.
سیاست «صدور انقلاب» به عراق!
بحرانهای مرزی، درگیریها و دخالتهای رژیم در عراق، از سال58 شروع شد. علت اصلی این دخالتها این بود که خمینی خود را متولی و مدعی عراق میدانست. هر چند حمله بزرگ و همهجانبه را عراق در سال 59آغاز کرد، اما علت اصلی شروع جنگ بین ایران و عراق، مطامعی بود که خمینی نسبت بهعراق داشت و تحریکاتی بود که در همین رابطه در مرزها و در داخل عراق بهعمل میآورد. هنوز دو هفته از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خمینی نخستین سخنرانی تحریکآمیز خود را در زمینه «صدور انقلاب» ایراد کرد و در آن از «همه کشورهای اسلامی در زیر یک دولت و یک پرچم» سخن گفت و اینکه «یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه دنیا غلبه کند» (روزنامه «آیندگان»، 7اسفند1357).
در اجرای این سیاست برای در خدمت گرفتن عوامل سرسپرده «قیاده موقّت» جنازه ملا مصطفی بارزانی را که نه ایرانی بود و نه تابع ایران و در آمریکا فوت کرده بود با هلیکوپتر به اشنویه برد و در آنجا دفن کرد.
در واکنش به تحریکاتی که از همان ماههای اولیه سلطه خمینی آغاز شده بود وزیر خارجه عراق از گردانندگان رژیم خواستار رفع اختلافات فیمابین گردید (روزنامه «بامداد» 20مهر1358). امّا درخواستش بیپاسخ ماند. زیرا آنها سودای دیگری در سر داشتند.
منتظری در دیدار به خمینی گفت: «... این روزها برادران عراقی ما مرتباً مراجعه میکنند و میگویند همانطور که حضرت امام خمینی انقلاب ایران را رهبری کردند تا به ثمر رسید انتظار داریم که انقلاب عراق را هم رهبری کند» (روزنامه «بامداد» 25فروردین59).
چمران وزیر دفاع وقت اعلام کرد که «بین ملّت ما و صدّام حسین خط خون کشیده است و به هیچوجه من الوجوه میانجیگری را از جانب هیچ طرفی نمیپذیریم و تا سقوط قطعی صدّام از هیچ مبارزه قاطعی دست برنخواهیم داشت» (روزنامه «جمهوری اسلامی»، 6اردیبهشت59).
هنوز چندماه به حمله رژیم عراق به ایران مانده بود که گردانندگان رژیم اینچنین از «سقوط قطعی صدام» دم میزدند.
بهانه مداخله در عراق
آخوندهای حاکم بر ایران که برای «حفظ نظام» به ترفند رذیلانه تازهیی چنگ آویختند تا با یاری آن به سرکوبیهای داخلی قبای «مشروعیت» بپوشند.. این «مائده آسمانی» را صدّام حسین با قتل «آیتالله صدر» به دامن عبای آخوندهای توطئهگر افکند و بهانه زمینهچینی برای دخالت در امور داخلی عراق را برای آنها «مشروع» نمود.
روز 16فروردین 1359 «آیتالله محمدباقر صدر» در نجف دستگیرشد. سه روز بعد او و خواهرش در «شب سهشنبه 19فروردین در یکی از زندانهای ارتشی بغداد» به قتل رسیدند خمینی در پیامی «در پی شهادت آیتالله سیدمحمد باقر صدر و خواهر ایشان» اعلام کرد «... عجب آن است که ملتهای اسلامی خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصیبت بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسولالله صلی الله علیه و آله وارد میشود بیتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند و عجبتر آن که ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند او ابراز امیدواری کرد که «کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند».
آغاز جنگ:
تحریکاتی که در واقع از فردای پیروزی انقلاب شروع شده بود: نهایتاً خود را بهصورت درگیریهای مرزی نشان داد:
«درگیریهای پراکندهیی که از هفته پیش در مناطق مرزی ایران و عراق رو بهشدت گذاشته بود به یک جنگ تمامعیار میان دو کشور تبدیل شد» (کیهان 15شهریور 59).
«به فرمان امام (فرماندهی کل قوا) نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند» (جمهوری اسلامی، 18شهریور 59).
خمینی در روز 31شهریور در پیامی بهمناسبت اول ماه مهر رژیم عراق را «کافر» نامید و از ارتش عراق خواست که علیه رژیم حاکم بر کشورشان قیام کنند. (کیهان اول مهر 59).
سرانجام آرزوی گردانندگان رژیم ایران تحقّق یافت و جنگ ایران و عراق در نیمروز 31شهریور 1359 با حمله هواپیماهای عراقی به ایران آغاز شد.
این جنگ «اگر چه با تجاوز گسترده قوای عراقی به خاک میهن ما اوج گرفت امّا از روز اول دقیقاً توسّط خمینی با هدف صدور تروریسم بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلی زمینهسازی و برانگیخته شد حال آن که کاملاً اجتناب پذیر بود».
پس از فتح خرمشهر دولت عراق اعلام کرد نیروهایش را از خاک ایران خارج کرده است و خواهان پایان دادن به جنگ از راه مذاکرات صلح شد. اما خمینی به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم صدام حسین راضی نبود.
چند ماه بعد مجمع عمومی سازمان ملل متّحد در روز 22اکتبر1982 (30مهر61) خواست خود را مبنی بر آتشبس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقبنشینی نیروها تا مرزهای بینالمللی اعلام کرد.
این قطعنامه با 119رای موافق در مقابل یک رأی مخالف (رای نماینده رژیم) و 15رای ممتنع به تصویب رسید (لوموند 25اکتبر1982).
خمینی شعار قدس از طریق کربلا
رژیم خمینی در این زمان بر سر یک دو راهی قرار گرفت: جنگ یا صلح؟ کنفرانس اسلامی و کشورهای بزرگ عضو کنفرانس تلاش زیادی کردند تا رژیم را بهصلح تشویق کنند. سران کنفرانس اسلامی و بسیاری از شخصیتهای بینالمللی برای میانجیگری بهتهران آمدند، حتی حاضر شدند که پول زیادی هم بهرژیم بدهند ولی رژیم خمینی زیر بار صلح نرفت. در حالیکه دولت عراق از همان ماههای اول جنگ خواهان آتشبس و صلح شده بود و این را مستمراً اعلام میکرد. صلح برای رژیم در آن شرایط میتوانست یک صلح پیروزمند باشد اما رژیم جنگ را ادامه داد و گفت مسأله اراضی خودمان یک مسأله فرعی بوده ما باید رژیم نامشروع بعثی-صهیونیستی حاکم بر عراق را سرنگون کنیم و یک دولت اسلامی در عراق برپا کنیم و باید نجف و کربلا را بگیریم تا از این طریق بیتالمقدس و قدس شریف را از دست اسراییل آزاد کنیم! این شعار دجالگرانه، بر ضد مصالح و منافع مردم ایران و حتی فلسطین بود. چندماه بعد، در نوامبر سال1982 (برابر با آبان سال1361) اسراییل بهمنظور بیرون کردن سازمان آزادیبخش فلسطین از خاک لبنان، بهاین کشور حمله کرد و بخشهای وسیعی از آن را اشغال کرد. در اثر این حمله، سازمان آزادیبخش ستاد فرماندهی خود را از بیروت به تونس منتقل کرد و در چنین فضایی که همه اعراب، تودههای عرب و بسیاری از کشورهای عربی درصدد کمک به فلسطینیها و لبنان بودند، خمینی رسماً با دجالیت تمام سخنرانی کرد و گفت: «مبادا شما گول بخورید و بهجای کربلا به فکر بیروت باشید، بهفکر لبنان باشید، اینها شعارهای انحرافی است، خیر آزادی قدس از طریق کربلا میگذرد».
موسوی نخستوزیر رژیم اعلام داشت: «جوّسازیهای بینالمللی نمیتواند در اراده ملّت ما برای ادامه جنگ تا پیروزی اثر بگذارد» (اطلاعات 3آبان61).
رفسنجانی: «.. ما اگر آتشبس را میپذیرفتیم سقوط حکومتمان را میپذیرفتیم... بیداری امام، هوشیاری امام، و رهبری قاطع امام؛ این بود که یک لحظه اجازه نمیداد ما اسم آتشبس را ببریم»... (اطلاعات 2مهر 1362).
فتح «قدس» با سلاح اسرائیل!
روزنامه فرانسوی لومتن (25ژوئن 1983) با انتشار اسناد و مدارک یکی از بزرگترین قراردادهای تسلیحاتی رژیم خمینی با دولت اسراییل را افشاء کرد. واسطهاین معامله یعقوب نیمرودی (سرهنگ اسرائیلی) و خریدار ایرانی آن «وزارت دفاع ملی جمهوری اسلامی ایران» بود و واسطه آن صادق طباطبایی بود. در این گزارش کلیشه پاسپورت طباطبایی با مهر ورود رسمی به اسراییل و همچنین کلیشه سند انتقال یکی از محمولههای تسلیحاتی از تلآویو به تهران به تاریخ 4ژوئن 1981 درج شده بود.
جنگ ضامن بقای رژیم خمینی:
پیوند تنگاتنگ بقا و هستی این رژیم رو به مرگ با جنگ باعث شده بود به جنگ خانمانسوزی که جز نکبت بدبختی، فقر، فساد، فحشا، گرانی و... برای مردم حاصلی نداشت «اولویّت مطلق» بدهد آن را «در رأس امور» اعلام کند «سیستم اجرایی» مملکت را به تمامی به خدمت آن درآورد و بر ادامه این بلای همه گیر که بیش از دو میلیون کشته و مجروح حدود سه میلیون آواره، 50شهر و سه هزار روستای ویران و ضایعات تلفات و خسارات جبران ناپذیری به بار آورد اصرار بورزد.
رفسنجانی از عاملان اصلی ادامه جنگ نیز در نماز جمعه 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هیچ اغراق حدود هزار میلیارد دلار خسارت داشته... و هر ایرانی در دوران جنگ 50درصد فقیرتر شده است» (رادیو رژیم 18مرداد1370).
خمینی همواره تکرار میکرد: جنگ «یک نعمت و موهبت الهی» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (کیهان 12بهمن 1362).
پرورش وزیر آموزش و پرورش رژیم: «... طبق آماری که ما در دست داریم 53 تا 57 درصد از دانشآموزان عضو بسیج در جبهههای جنگ هستند و ما هر روز میبینیم که مدرسهیی با نام شهیدی آشنا میشود» (کیهان 9مهر62).
خمینی خود مکرراً اعتراف کرده که ”صلح“ بهمثابه ”دفن اسلام“ میباشد. رفسنجانی نیز تأکید میکند که ”ما هیچ راهی جز ادامه جنگ... نداریم اگر بخواهیم در این زمینه سازشکاری کنیم... در هرصورت باید جای خود را به دیگران بدهیم» (کیهان 4تیرماه 64).
*
افتضاح ایرانگیت:
روز 13آبان 1365 ماجرای روابط پنهانی رژیم خمینی با آمریکا از پرده به در افتاد و رسوایی جدیدی دامنگیر خمینی شد. خمینی که سالها از قبل «مبارزه با آمریکا» و «رژیم اشغالگر قدس» سودهای کلان برده بود و بسیاری از حریفان را به مدد سلاح مبارزه با «استکبار» از صحنه بیرون افکنده بود حال روشن شد که خود او سالهاست که هم با آمریکا و هم با اسراییل روابط پنهانی گستردهیی داشته است. افشای این روابط پنهانی که به «ایرانگیت» معروف شد رسوایی رژیم نیرنگ کار را باز هم بیشتر کرد. یکی از موضوعات مذاکرات بین اولیور نورث و گردانندگان رژیم علاوه بر تحویل موشکهای تاو، محدود کردن حضور مجاهدین در آمریکا و حمایتی که در کنگره داشتهاند بوده است.
گزارش کمیسیون تاور (بند 4، ص 360) که در اسفند 1365 منتشر شد نشان میدهد که رژیم آخوندی از وزارتخارجه آمریکا خواسته بود که در اعلامیهیی رسمی سازمان مجاهدین خلق را تروریست و مارکسیست بنامد.
در روز 24 ژوییه 1985 در پایان یک جلسه استماع کمیته خارجی در مجلس نمایندگان آمریکا ریچارد مورفی دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک بدون هیچ زمینه قبلی و بیآن که هیچیک از نمایندگان حاضر از وی در این مورد پرسشی کنند بیانیهیی را درباره سازمان مجاهدین خلق ایران خواند که در آن آمده بود:
«... آنها یک گروه نظامی اسلامی و ضددموکراتیک و ضدآمریکایی و اشتراکی هستند و از تروریسم و خشونت بهعنوان ابزار اصلی پیشبرد سیاستهایشان استفاده میکنند» ( «مجاهد» شماره 358، 11مهر1373).
ماجرای «ایرانگیت» که در ادامه بند و بستهای رژیم خمینی و «استکبار جهانی» باعث رسوایی خمینی و کل رژیم ولایتفقیه شد به افشاگری مجله عربی «الشّراع» مربوط است که در بیروت چاپ میشد. این افشاگری را سیدمهدی هاشمی (از اعضای دفتر منتظری که رهبری «دفتر جنبشهای آزادیبخش» را به عهده داشت) در اختیار این مجله قرارداده بود که به بهای از دست دادن جانش تمام شد.
آبرو باختگی جهانی رژیم:
در پرتو فعالیتهای مستمرّ شورای ملی مقاومت، رژیم خمینی از نظر جنگطلبی کاملاً رسوا و منزوی شد بهطوریکه خود خمینی و سران جنایتکار رژیمش به این آبرو باختگی جهانی بارها اعتراف کردند. چند نمونه آن را در زیر میخوانید:
خمینی: «ما الآن در یک همچو قضیّهیی واقع هستیم که همه کشورها به استثنای خیلی کم با ما مخالفند... در داخل هم که میبینید که باز شیاطین موجودند» (کیهان 11آبان64)
میرحسین موسوی نخستوزیر رژیم «امروز تهاجم تبلیغاتی و جنگ روانی وسیعی علیه ما تدارک دیده شده تا صلح را تحمیل کنند... امروز همه رسانههای گروهی جهان علیه ماست» (کیهان 22خرداد64).
در اواخر شهریور سال 65 خمینی در دیدار با جمعی از «مدرّسین حوزه علمیه قم» که از زمان پایان جنگ پرسیده بودند گفته بود: «ما تا آخرین خانه و تا آخرین نفر میجنگیم و تا آن زمان که من زندهام از صلح و سازش سخن نگویید» (کیهان 26شهریور 65).
ادامه دارد...
*
نظرات