خمینی کیست : (خوانندگان عزیز درچندقسمت این نوشته را برای آگاهی شما منتشر میکنم) قسمت اول
خمینی کیست؟
خمینی: نامها: خودش روح
الله الموسوی الخمینی امضا میکرد. در مقطعی به نام حاج آقا روح الله معروف بود.
اما مردم او را با لقبش یعنی خمینی، میشناسند. گرچه بعد از به قدرت رسیدن خودش را
امام خواند و در بسیاری از متون رژیم به نام امام خمینی از او اسم میبرند.
خمینی: تولد و جوانی:
خمینی
در سال1320 هجری قمری (1279شمسی) در خمین متولد شد.
مادرشهاجر دختر میرزا احمد از اهالی همین شهر بود. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود که پیشتر ساکن کشمیر هندوستان بوده است. به گفته مرتضی پسندیده، برادر خمینی، پدر او در خمین شخص «بسیار بانفوذی بوده» و «خدمه و تفنگچی» داشته و «مشغول اداره امور مردم بوده است» وقتی که خمینی دو ساله بود، پدرش در مسیر سلطانآباد اراک مورد حمله یکی از همراهانش قرار گرفت و بهقتل رسید. بعدها خانواده خمینی از جمله پسندیده، به دربار مظفرالدین شاه شکایت میکنند و به عینالدوله ملتجی میشوند تا سرانجام قاتل را قصاص میکنند.
خمینی، دوران نوجوانی را در خمین گذراند. صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از سال1338 قمری (1298شمسی) بهترتیب در حوزههای اصفهان و اراک و قم تحصیل میکرد. در سال1345 (1305شمسی) در حوزه قم سطوح عالیه آموزشهای آخوندی را بهپایان رساند و در سال1355 (1315شمسی) در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. مهمترین استاد خمینی همان شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه قم، است که بهگفته آخوند رضا استادی بهنوبه خود شاگرد شیخ فضلالله نوری بوده است.
خمینی در دوران دیکتاتوری رضا شاه ساکت ماند
زندگی خمینی در دوران رضا شاه» : در آستانه سلطه کامل رضا شاه، نزدیک به دو دهه از انقلاب مشروطه سپری شده بود در این دوران پر از تحول و آشوب، خمینی که سالهای جوانی را میگذراند، سرکار خود گرفته بیاعتنا به سرنوشت شومی که برای مردم ایران رقم زده میشد، مشغول درسهای حوزه بود. وقتی که رضاخان با ارعاب و تطمیع مجلس پنجم را وادار به پذیرش سلطنت خود کرد، روشنفکران و شخصیتهای ترقیخواه بهشدت با آن به مخالفت برخاستند. مصدق بزرگ که از نمایندگان اقلیت مخالف بود، در صحن مجلس فریاد میکشید: «این ارتجاع و استبداد صرف است».
در 16سالی که رضا شاه مشغول استقرار و بسط دیکتاتوری مخوف خود بود، خمینی با اشراف و آگاهی کامل نظارهگر خاموش صحنه بود. در این سالها، حوادثی مثل انتخابات کاملاً تقلبی دوره هفتم که در آن مدرس حتی یک رأی نیاورد، تصویب قانون سرکوبگرانه جدیدی در سال1310، تمدید قرارداد اسارتبار نفت جنوب، تصاحب اجباری حاصلخیزترین اراضی مازندران، گیلان، گرگان و سایر نقاط کشور توسط رضا شاه و کشف حجاب روی میدهد. اما از آنجا که اعتراض بهچنین وقایعی بهمعنی درافتادن با دیکتاتوری است و زندان و اسارت و رنج و محرومیت در پی دارد، خمینی کنار گود ایستادن و کنج عافیت را ترجیح میدهد.
واقعه خونین مسجد گوهرشاد:
در سال 1314 که خمینی از آخوندهای قم و از مدعیان اجتهاد بود، محدودیتهایی که رضا شاه نسبت به استفاده از عبا و عمامه برقرار ساخت، مخالفتهای شدیدی در پی داشت و از جمله به حوادث خونینی در مشهد منجر شد. 20تیر1314 در حالی که جمعیت زیادی از مردم، بهنشانه اعتراض به تصمیم شاه، در مسجد گوهرشاد مشهد اجتماع کرده بودند، بهدستور رضا شاه، قزاقان جنایتکار بهسوی این اجتماع آتش گشودند، در نتیجه حدود 100نفر کشته و مجروح شدند. فردای این حادثه، جمعیت بزرگی دوباره در همین مسجد گردهم آمدند که باز با حمله وحشیانه مأموران رضا شاه روبهرو شدند. این بار قوای جنایتکار رضا شاه به کشتار سبعانهیی دست زدند که در آن دستکم دو هزار تن به قتل رسیدند.
پس از قضایای شهریور1320 بهدلیل سقوط دیکتاتوری و حمله نیروهای متفقین و ضعف رژیم جدید، فضای باز سیاسی و اوضاع نیمهدموکراتیکی بهوجود آمده بود. اعتراض به جنایتهای رضا شاه در میان مردم بالا گرفته بود. آنقدر که رژیم بهناچار سرجلادانی نظیر رکنالدین مختاری، پزشک احمدی، مصطفی راسخ، جهانسوزی و مقدادی را دستگیر کرد تا با برپایی محاکمههای نمایشی خشم ستمدیدگان و خانوادههای آنها را تسکین دهد.
در این زمان سرانجام خمینی نیز سکوت خود نسبت به دیکتاتوری رضا شاه را پایان میدهد و در کتابی بهنام کشفالاسرار به سیاستهای او انتقاد میکند:. خمینی در کتاب کشفالاسرار که بعد از شهریور20 نگاشته بهیاد تکفیر رضا شاه میافتد و کشف میکند که «اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر است».
و همانجا تصریح میکند که آخوندهای همسنخ خودش هیچوقت با اساس رژیم سلطنتی مخالفت نکردند و «هیچوقت نخواستند اساس حکومت را بههم بزنند و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آنکه بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادهاند وگرنه با اصل و اساس سلطنت تا کنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده است»
تدریس در حوزهها:
در سال1364 قمری (1324شمسی) با ورود آیتالله بروجردی به قم، خمینی تدریس علوم منقول و خارج و اصول را در حوزهها شروع کرد. راهانداختن چنین کلاسهایی اولین پلههای نردبان مرجعیت است که خمینی عزم آن را کرده بود. در فروردین سال1340 که بروجردی درگذشت، مراجع متعددی از قبیل سیدمحسن حکیم و سیدعبدالهادی شیرازی و در مرتبه بعد، سیدمحمود شاهرودی، خویی، شریعتمداری، گلپایگانی، خوانساری و میلانی در نجف، قم، تهران و مشهد حضور داشتند و خمینی در سطح همین دسته دوم بود. گو اینکه بیشتر بهعنوان یک مدرس شناخته میشد.
خمینی در طی سالهای دیکتاتوری رضا شاه اساساً گرد سیاست نگشت. یکسره در سکوت و سازش با دیکتاتوری رضا شاه، مماشات در برابر شکلگیری دیکتاتوری محمدرضا و سکوت تأییدآمیز نسبت به کودتای استعماری علیه حکومت ملی دکتر مصدق سپری شده است. و طی این مدت دوبار با شاه ملاقات کرد.
خمینی و اولین فعالیت سیاسی اش: مخالفت با حق رأی زنان
اولین اقدام خمینی مقارن 60سالگیاش است که علیه برخورداری زنان از حق رأی، به شاه اعتراض کرد. علت اصلی مخالفت او با شاه هم همین تصویب مصوبه قانونی مبنی بر آزادی شرکت زنان در انتخابات بود. آنچه سبب شد که خمینی از سایرین پیشی بگیرد، همین اعتراضهایش به رژیم شاه در سالهای 41 تا 43 و سپس تبعید او بود. جاذبه اجتماعی مخالفت با «شاه»، خمینی را از وجهه زیادی برخوردار ساخت و از دیگران پیشی گرفت. سخنرانی او علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در قیام 15خرداد عامل مانور انقلاب سفید شاه شد که تبعید او را به ترکیه بهدنبال داشت. خمینی پس از مدت کوتاهی از ترکیه به نجف رفت. از آن پس خمینی از نظر سیاسی بهخاطر بیعملیش برای یک دوره به محاق رفت. ضربه اپورتونیستی به سازمان مجاهدین خلق ایران سبب تقویت جریان راست ارتجاعی پیرو خمینی شد که بهرودررویی با مجاهدین برخاست و نهایتاً به همسویی با ساواک شاه کشیده شد.
خمینی رهبری انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران را ربود
خمینی برای ربودن رهبری انقلاب مردم ایران خود را همگام با سیاست حقوقبشر جیمی کارتر نشان داد. یعنی انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، به مسیر انتقال منظم. با این هدف که ارتش و ساختار اصلی حکومت شاه در خلال انتقال قدرت سالم بماند.
خمینی از عراق به پاریس رفت. در آنجا پیامهای خود را بهگوش سران قدرتهای بزرگ غرب که در گوادلوپ گرد آمده بودند رساند و به این وسیله انقلاب مردم ایران را به سرقت برد و نخستین دولت بعد از انقلاب را بهریاست مهدی بازرگان» تشکیل داد.
خمینی چرا مهندس مهدی بازرگان را انتخاب کرد؟
فایده بازرگان برای خمینی، ارتباط و تفاهم با بختیار و سران ارتش شاه و مستشاران آمریکایی آنها بود که ساختار بوروکراسی دولتی و ارتش شاه دستنخورده باقی بماند.
خمینی بعد از پیروزی انقلاب 22بهمن 1357 به سرکوب آزادیها پرداخت
خمینی بهدلیل ویژگیهای فوقالعاده ارتجاعی و کینه توزیاش با نیروهای انقلابی که در فضای سیاسی مسالمتآمیز گسترش تودهیی پیدا میکردند، خیلی زود قولهای خود را که در پاریس و در خلال مصاحبههایش داده بود زیر پا گذاشت و برای خلاص شدن از شر بازرگان و شرکای سیاسیاش و بهمنظور آمادهسازی زمینههای سرکوب نیروهای مخالف مثل مجاهدین خلق ایران به اشغال سفارت آمریکا اقدام کرد. و بهدنبال آن بهگونهیی وحشیانه «سنگر آزادی» دانشگاه را بست و با کشتار رهبران خلق ترکمن و لشکرکشی به کردستان به سرکوب خلقهای ایران متوسل شد. نهایتاً برای فرار از گرداب بحرانهای داخلی سیاست «صدور انقلاب» به عراق! را پیش گرفت که به جنگ 8ساله ضدمیهنی منجر شد.
تألیفات خمینی:
خمینی در دوره طولانی تحصیل و تدریس خود، علاوه بر توضیحالمسائل، بحثها و کتابهایی تألیف کرده که معروفترین این کتابها، عبارتند از کشفالاسرار، تحریرالوسیله و جزوهیی موسوم به حکومت اسلامی. کشفالاسرار ردیهیی است که خمینی علیه کتاب «اسرار هزارساله» بهقلم شخصی بهنام علیاکبر حکمیزاده نوشته و در آن بخشی از دیدگاههای خود را شرح داده است. خمینی، این کتاب را در سال1322 هجری شمسی منتشر کرد. و این زمانی بود که رژیم شاه در بحبوحه اشغال ایران توسط قوای متفقین در حداکثر ضعف بود. بنابراین انتشار این کتاب چندان خطری برای خمینی تولید نمیکرد. با این حال خمینی باز جانب احتیاط را از کف نداد و تا مدتها مانع از آن میشد که نامش بهعنوان مؤلف کتاب روی جلد آن نوشته شود.
تحریرالوسیله، در اصل حاشیهیی بر رسالهیی به نام «وسیلةالنجاة » نوشته سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید معروف آن زمان است. وی این کتاب را هنگامی که به ترکیه تبعید شده بود، تدوین کرد و سپس در نجف منتشر ساخت. در این کتاب مانند دیگر رسالهها، مسائلی از قبیل طهارت و نجاست تا مسائل قضاوت و… مورد بحث قرار گرفته است.
خمینی و تبلور ایدئولوژی ضدبشریاش در کتاب تحریر الوسیله
خمینی در کتاب تحریرالوسیله احکام دست و پا بریدن (ترجمه تحریرالوسیله، جلد چهارم، قصاص، مسأله7) کندن پوست و گوشت سر (همانجا، مسأله16)، سوراخ کردن یا بریدن گوش (همانجا، مسأله18)، چشمدرآوردن (همانجا، مسأله21)، بریدن لب و زبان (همانجا، مسأله 30 و 31) و… بسیاری احکام موحش غیرقابل بیان را صادر میکند.
حکومت اسلامیبخشی از مجموعه درسهای خمینی در نجف است که در سال1348 تدوین شده و در آن طرح خمینی برای حکومت ارائه شده که همان نظریه ولایتفقیه را در بر میگیرد و در آن آمده است:
آخوندها «از طرف امام (ع) به مقام حکومت و قضاوت منصوبند و این منصب همیشه برای آنها محفوظ میباشد». همچنین با شقاوت تمام، درباره مجازاتهای ضدانسانی تحت عنوان «اجرای حدود» «شلاق زدن» و «نفی بلد» و «حبس ابد» و «رجم» داد سخن میدهد و مینویسد: «اسلام برای این امور آمده است».
خمینی و مماشات در برابر شکلگیری دیکتاتوری محمدرضا پهلوی
خمینی سالها با سکوت نسبت به کودتای استعماری علیه حکومت ملی دکتر مصدق ضمن تأیید ضمنی و سپس علنی این کودتا همسویی خود را با مرتجعان همسو با محافل استعماری نشان داد.
کارنامه خمینی در دوران مصدق:
نتیجه مبازرات مردم ایران صرفنظر از افت و خیزهای آن، سرانجام جنبشی از نیروهای ملی و مردمی پدید آورد که تحت رهبری مصدق بزرگ به ملی کردن نفت نائل آمد و پیروزی بزرگی نصیب مردم ایران ساخت. در قدم بعد مصدق خود زمام امور دولت را در دست گرفت و برای اولین بار پس از انقلاب مشروطه، دولتی واقعاً ملی و برآمده از مبارزات مردم ایران بر سر کارآمد.
خمینی نه با جنبش ملی شدن نفت موافق بود، نه با دولت مصدق
خمینی وقتی که دولت ملی با کودتای استعماری 28مرداد سقوط کرد، بهنحو رضایتمندانه و تأییدآمیزی هیچ موضع مخالفی نگرفت. کما اینکه در قبال اعدامها و سرکوبهای پس از کودتا که طی آن شاه ساواک را تأسیس کرد و بساط شکنجه و تیرباران را گسترش داد، خمینی بهسکوت خود ادامه داد.
خمینی و ملاقاتهایش با شاه:
خمینی دوبار با شاه ملاقات کرد که هم احمد خمینی، هم موسویاردبیلی و هم صادق خلخالی آن را تأیید کردهاند. هیچیک از این سه نفر، نه بهزمان انجام ملاقاتهای خمینی با شاه و نه به موضوع آن اشاره نکردهاند. اما اگر این ملاقاتها یک مضمون ننگین ضدملی و ضدمصدقی نداشت و اگر چیز آبرومندانهیی در آنها میبود، قطعاً بهسکوت برگزار نمیکردند و بسا داد سخن میدادند.
خمینی و رابطهاش با کاشانی:
نشانه مهم همسویی خمینی با دربار شاه در برابر مصدق، اتحاد عمل او با آخوند کاشانی است.آخوندکاشانی که یک چند از مصدق حمایت میکرد و در قضایای ملی شدن صنعت نفت با او همراه بود، پس از قیام سی تیر به رودررویی با مصدق پرداخت. پدر طالقانی نیز، در اینباره میگوید: «… عوامل استعمار و استبداد داخلی و جاسوسان شروع به تفحص کردند و نقطهضعفها را یافتند… آمدند سراغ مرحوم آیتالله کاشانی. اینبار از راه نفسانیات. که این نهضت از آن توست و او را از مصدق جدا کردند. جاسوسان مورد اشاره پدرطالقانی، عناصری از قبیل مظفر بقایی، شمس قناتآبادی و میراشرافی بودند که همگی سوابق رسوایی داشتند. کاشانی قبل از کودتا تا توانست برای خوشخدمتی به دربار شاه، علیه دولت مصدق کارشکنی کرد، سرلشگر زاهدی را نیز در مجلس پناه داد و پس از کودتا آشکارا از رژیم شاه حمایت کرد و تا مدتی همچنان ریاست مجلس رژیم شاه را بهعهده داشت.
کاشانی پس از رویارویی با مصدق، کارش بهرسوایی و انزوا کشید، در این زمان تنها کسی که از قم به عیادت کاشانی میرفت، خمینی بود و بعد از مرگ او دو روز در مسجد اعظم قم مجلس ختم و عزاداری برگزار کرد.
*
خمینی و کینهاش به دکتر محمد مصدق:
در اولین هفتههای پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی جمعیت عظیمی راهی احمدآباد شدند تا بهمناسبت سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی ایران نسبت به او ادای احترام کنند، خمینی مراسم یاد شده را، میتینگ راهانداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد.
و در بیستم دیماه58علیه ملی شدن صنعت نفت و پیشوای این حرکت پیروزمند ضداستعماری عقدهگشایی کرد که: «اینها میخوان سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان، آن مقاصدی که برخلاف مسیر ماست با اسم یکنفری که ملی است، مسیر ما مسیر نفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست، ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست، این اشتباه است. ما اسلام را میخواهیم. اسلام که آمد، نفت هم مال خودمان میشود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند»
و یا در اظهار دیگری که چند بار توسط مطبوعات حکومتی یادآوری شد گفت: «مسلمانها بنشینند تماشا کنند یک گروهی را که از اولش باطل بودند؟ من از آن ریشههایش میدانم یکگروهی که با اسلام و روحانیت اسلام، سرسخت مخالف بودند. اینها که فخر میکنند بهوجود او (مصدق) او هم مسلم نبود». و از سقوط حکومت ملی او بر اثر کودتای استعمار و دربار تحت عنوان سیلی خوردن مصدق، شکرگزاری کرد.
خمینی مخالف برخورداری زنان از حق رأی:
اولین مخالفت علنی خمینی با بعضی از تصمیمهای رژیم شاه، مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی است که دولت وقت به نخستوزیری اسدالله علم در تاریخ 16مهر1341 تصویب کرد.
علت اصلی برآشفتگی خمینی و همگنانش این بود که در مصوبه مزبور برای نخستینبار به زنان حق رأی داده شده بود. در این مصوبه همچنین قید اسلام از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند بهجای قرآن گفته شده بود کتاب آسمانی.این دو نکته نیز از موضوعات مورد اعتراض خمینی و آخوندهای دیگر بود. اما آنها بیش از هر چیز به برخوردار شدن زنان از حق رأی اعتراض داشتند.
در آذرماه سال41 سرانجام رژیم «شاه» پذیرفت که از مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی صرفنظر کند. خمینی این عقبنشینی را یک پیروزی برای خود بهحساب آورد.
خمینی شمهیی از افکار ارتجاعی خود در مورد زنان را چنین بیان کرد: «زنها را وارد کردهاید در ادارات، ببینید در هر ادارهیی که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. «علما» میگویند توسعه ندهید. به استانها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم میزند. میخواهید استقلالتان را زنها تأمین کنند؟»
خمینی و قــیـام 15خـــرداد 1342:
در اواخر سال41 و بهار سال42 جامعه ایران نقطهعطف مهمی را از سر میگذراند. تصادم این دو نیرو، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را ملتهب کرده و به لحن اعتراضهای خمینی علیه شاه نیز رنگ تندی بخشیده بود. در اوایل فروردین42، «شاه» میخواست ضربشستی نشان دهد.. مراسم فیضیه را بهخاک و خون کشیدند مزدوران رژیم «شاه»، همزمان مدرسه طالبیه در تبریز را بههمین صورت هدف حمله خود قرار میدهند. این سرکوبگریها آتش اعتراض کل جامعه را نیز تندتر کرد و زمینههای قیامی را فراهم کرد که دو ماه بعد فوران نمود. قیام 15خرداد قیام مردم بهجان آمده در برابر رژیم «شاه» و مانور انقلاب سفید او بود و با سرکوبی خونین مواجه شد.
جرقه این قیام با مراسم عزاداری بهمناسبت عاشورای حسینی زده شد. در قم و مشهد و بیش از همه در تهران مردم به تظاهرات و دادن شعارهای خشمگینانهیی علیه رژیم و شخص شاه پرداختند. خمینی بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنرانی شدیداللحنی داشت که باعث دستگیریش شد.
خمینی از شانزده خرداد42 تا یازده مرداد همان سال یعنی کمتر از دو ماه در زندان بود. مدتی در زندان «قصر» و سپس در «عشرتآباد».
سپس شماری از مراجع و روحانیان که در آنموقع برای اظهار مخالفت با دستگیری خمینی به تهران رفته بودند، با «پاکروان» ملاقات میکنند و خواستار آزادی خمینی میشوند. بهدنبال آن خمینی از زندان آزاد شده و به خانهیی در «داوودیه» تهران فرستاده میشود.
در 18فروردین43 دوباره به خانه خود در قم بازگشت و از آزادی عمل کامل برخوردار شد. خمینی پس از حضور مجدد در قم، یک چند تلاش کرد جلسات هفتگی منظمی با شرکت آخوندهای مهم قم برگزار کند.
خمینی به ترکیه تبعید شد:
خمینی در سال43، در پی یک سخنرانی علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلسین رژیم «شاه»، به ترکیه تبعید شد. قانون مزبور در سوم مرداد سال43 مخفیانه از تصویب مجلسین رژیم «شاه» گذشت. در چهارم آبان همان سال، خمینی در یک سخنرانی به این قانون حمله کرد و برخلاف سخنرانیهای گذشته، آمریکا و رئیسجمهور آن کشور را نیز هدف اعتراضهای شدیداللحن خود قرار داد.
رژیم «شاه» در مرحله جدیدی که آغاز کرده بود، برای استقرار دیکتاتوری وابسته خود، دیگر نمیخواست هیچ صدای مخالفی را بشنود خمینی را روز سیزده آبان سال43 خمینی را با یک هواپیمای C - 130 از تهران به ترکیه و در شهری بهنام بورسا تبعید کرد که پس از مدت کوتاهی از آنجا به نجف رفت. از آن پس خمینی از نظر سیاسی بهخاطر بیعملیش برای یک دوره بهمحاق رفت.
خمینی و موضعش علیه جنبش سیاهکل:
خمینی که از تحولات سیاسی جامعه برکنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و بهویژه دانشجویان دانشگاه تهران در سال46 پس از شهادت جهانپهلوان تختی؛ نسبت به جشنهای تاجگذاری «شاه» ؛ و نسبت بهتظاهرات گسترده دانشجویان در سال48 علیه گران شدن بلیت اتوبوس شرکت واحد؛ واکنش صریحی نداشت و حتی نسبت بهاعدام عاملان ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر رژیم شاه عکسالعملی ابراز نکرد. اما از بیرون ریختن حقد و کین خود علیه مبارزه انقلابی مسلحانه غافل نماند. آخوند حمید روحانی در اینباره میگوید «در سال1349 گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثر عمیقی بر ملت ایران گذاشت. خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خود منحرف شود. در اینجا امام طی نامهیی به اتحادیه دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشتند: «از حادثهآفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیر حادثه سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید».
خمینی و مواضعش در مورد مجاهدین:
در سال1349 گروهی از مجاهدین در مسیر بازگشت از پایگاههای انقلاب فلسطین در دوبی دستگیر شدند و دولت آن کشور تصمیم گرفت آنها را به رژیم شاه مسترد کند. خمینی بهرغم نامه و سفارش پدر طالقانی، از هر گونه اقدامی برای نجات مجاهدین از زندان سرباز زد. اگر چه نهایتاً ماجرای هواپیما، اندکی بعد با پادرمیانی یاسر عرفات خاتمه مییابد و مجاهدینی که در بازداشت بهسر میبردند آزاد شده دوباره راهی پایگاههای خود در تهران میشوند.
مدتی پس از ماجرای هواپیمای دوبی، سازمان مجاهدین نمایندهیی از تهران به نجف میفرستد تا خمینی را با مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی خود آشنا سازد. ولی خمینی از ابراز حمایت مجاهدین خودداری کرد و دچار انزوا شد و به حاشیه رانده شد. آخوند حمید روحانی که سالها همراه خمینی در نجف بوده، دراینباره میگوید:
بسیاری از افراد را میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است.
خمینی از ابراز حمایت از مجاهدین خودداری کرد:
دلائل حمایت نکردن خمینی از مجاهدین: اولاً ، ماهیت و مواضعش با مبارزه و مقاومت انقلابی که مجاهدین به آن کمر بسته بودند، بهکلی در تعارض بود. فرصتطلبی و مفتخوری که پیشه خمینی در تمام زندگی سیاسی او بود، ذرهیی سازگاری با مشی مسلحانه که یکسره بر پرداخت بها و فداکاری بیچشمداشت استوار است، نداشت. ثانیاً ، هر گونه تأیید صریح مجاهدین، لاجرم به تأیید نقش رهبریکننده آنان در جنبش مبارزه آن روز منجر میشد. در ازای این روش سازشکارانه، رژیم «شاه» نیز اگرچه خمینی را تبعید کرده بود، اما به او سخت نمیگرفت و برایش آزادی عمل قائل بود. فیالمثل در تمام این سالها، در خانه خمینی در قم باز بود و از آنجا شهریه طلاب او پرداخت میشد. شیخ علیاکبر اسلامی، نماینده خمینی در قم و حسن صانعی، مسئول امور مالی دفتر او بودند.. در رابطه با نجف نیز سازمان اوقاف رژیم «شاه»، سفرهای هفتروزهیی ترتیب میداد که در آن عوامل خمینی آزادانه به آنجا رفت و آمد میکردند و با او ملاقات داشتند. ساواک «شاه» از این رفت و آمدها خبر داشت اما از آنجا که ضرری برای رژیم نداشت، تحمل میکرد.
با این همه، از سال50 وقتی که مبارزه مسلحانه پیشتاز علیه رژیم «شاه» و موج مخالفت با رژیم «شاه» در پرتو حرکت پیشتازان انقلابی و مجاهد بالا میگیرد سرانجام خمینی ناگزیر شد که بدون آنکه نام مجاهدین را بیاورد، فتوای اختصاص دادن یکسوم سهم امام به جوانان مسلمان میهندوست را صادر کند که در آن روزگار کسانی جز مجاهدین نبودند.
*
دینامیسم موضعگیریهای خمینی:
ضربه خیانتبار اپورتونیستی که در سال54 سازمان مجاهدین را در آن مقطع متلاشی کرد، بزرگترین هدیه ممکن به رژیم و ساواک «شاه» و همچنین به ارتجاع مذهبی و مشخصاً خمینی بود که در پیامها و سخنرانیهای خود علیه «نفوذ افکار التقاطی و برداشتهای غلط از احکام سیاسیـ عبادی قرآن» هشدار میداد. این سرآغاز پیدایش جریان راست ارتجاعی بود که به سرعت به مهمترین تهدید کل جنبش تبدیل شد. جریان راست ارتجاعی پیرو خمینی، که بهرودررویی با مجاهدین برخاسته بود، بهزودی بههمسویی و نزدیکی با ساواک «شاه» کشیده شد. زندانیان سیاسی زمان «شاه» بهیاد دارند که رفسنجانی در جلسات هفتگی با رسولی، سربازجوی ساواک شرکت میکرد و بقیه نیز برای خلاصی از زندان هیچ ابایی از دست شستن از مواضع مبارزاتی پیشین نداشتند. شماری از مهمترین عناصر این جریان از جمله کروبی، انواری و عسگراولادی در روز 14بهمن1355 در تلویزیون رژیم حاضر شده، با صدای بلند، سهبار «شاهنشاها سپاس» گفتند.
*
آغاز دوران سرنگونی «شاه» :
در دیماه سال1355 جیمی کارتر با شعار «حقوقبشر» در آمریکا به ریاستجمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمیسیون سه جانبهیی بود که از سال52 به ابتکار چیس منهتن بانک (متعلق به راکفلر) و با شرکت مهمترین نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا تشکیل شد. کمیسیون سهجانبه راهحلهایی برای مقابله با بحرانی که پس از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب دامنگیر سرمایهداری جهانی شده بود، ارائه کرد. بر اساس جمعبندی کمیسیون سهجانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور بهاین نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، «اوضاعی انفجاری» پدید آورده و بنابراین «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، بهمسیر انتقال منظم است».
سیاست حقوقبشر، ابزار پیشبرد همین خط بود که میبایست در کشورهای بلوک آمریکا از جمله ایران بهاجرا گذاشته شود.
از اینرو رژیم «شاه» پس از انتخاب کارتر در سال55 و زیر فشار آمریکا، حربه شلاق و اعدام را زمین گذاشت و در زندانهای سیاسی را بهروی صلیبسرخ باز کرد.
این تغییر سیاست در تاریخ 15مرداد1356 با استعفای «هویدا» بعد از 13سال نخستوزیری و تشکیل دولت «جمشید آموزگار» وضع علنیتری بهخود گرفت و از طرف دولت سیاستی بهنام «ایجاد فضای باز سیاسی» و دادن آزادی تدریجی به مردم شروع شد.
تا این زمان هنوز خمینی ساکت و مترصد اوضاع بود که به چه سمتی متمایل خواهد شد. از این زمان خمینی برای استفاده از «فرصت» و «فرجه پیدا شده» شمار پیامها و سخنرانیهای خود را افزایش داد. ولی پشتسر مردم حرکت میکرد و بهغایت مراقب بود در هیچ موقعیتی بیگدار به آب نزند.
موضعگیریهای محتاطانه پس از شروع قیامها:
مطالعه اظهارات مقامهای آمریکا یا نوشتههای مطبوعات آن کشور در سالهای56 و 57، نشان میدهد که نگرانی جدی آمریکا از اوضاع بیثبات آن زمان بهمیزان زیادی معطوف به سرنوشت ارتش شاه بود. مهمترین مأموریت ژنرال هایزر در تهران نیز فراهم کردن تمهیداتی برای سالم ماندن ارتش در خلال انتقال قدرت بود.
خمینی با اشراف بهاین موضوع تا میتوانست سخنان چرب و نرم نسبت به ارتش بر زبان میآورد. مثلاً در پیام مورخ 6شهریور57 گفته است: «من در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دوراهی سقوط یا استقلال واقع شده، دست خود را بهسوی نیروهای زمینی، هوایی و دریایی وفادار به اسلام و وطن دراز میکنم»
پرواز خمینی به پاریس:
روز 13مهر 1357 خمینی عراق را ترک گفت و از طریق کویت به پاریس رفت. این اقدام، فقط انتقال محل اقامت خمینی نبود، بلکه بهوسیله آن خود را در کانون معاملات بینالمللی بر سر مسأله ایران و نیز در معرض توجه جهانی قرار داده است.
علت استقبال فرانسه از خمینی سفارشهای شاه بود که از دولت فرانسه خواسته بود خمینی را تحت فشار قرار ندهند.
ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه نیز هنگامی که در شهریور سال1377 بهتهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد: «خمینی بهمحض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه» از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم. … «شاه» برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجود نیاوریم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید»
با این حال درخواستهای «شاه»، تنها علت گشادهرویی زمامداران فرانسه نسبت به خمینی نبود، آنها از این پیشتر، هنگامی که چشمانداز سقوط رژیم «شاه» پدیدار شده بود، توجه خود را معطوف بهخمینی کرده بودند.
ادامه دارد.....
نظرات