خروج شعله پاکروان از کشور؛ عضوی از جنبش دادخواهی

شعله پاکروان بعد از ورود به یک کشور اروپایی اعلام کرد که عضو جنبش دادخواهی‌ست، و خود را جزئی از مخالفان برانداز حکومت ایران می‌داند، و برای پیمودن این مسیر کفش‌های آهنین به پا کرده است.

جنبش دادخواهی

شعله پاکروان بعد از ماه‌ها «در به دری در یک کشور همسایه» موفق شد «از چنگ حکومت دیکتاتور رها شده» و «وارد کشوری اروپایی» شود.
شعله پاکروان در نامه‌ای که به تاریخ ۴ شهریور ۹۶ منتشر کرد نوشت: «به عنوان عضوی از جنبش دادخواهی، دستم را در دستان همه مبارزان جدی ضد ظلم مى‌گذارم. برای برقراری عدالتی که از بیگناهان در خاک غلطیده دریغ شد. برای محاکمه و مجازات کسانی که خون فرزندان ایران را بر زمین ریختند. بی‌شک ظلم ظالمان دیری نخواهد پایید و خون بیگناهان، سیاوش وار خواهد جوشید. پشتوانه این مبارزه هزاران دختر و پسر جوان هستند که با خون خود مهر باطل بر حکومت مستبد زدند. ضمانت پیروزی نیز میلیون‌ها زن و مرد ایرانی هستند که از حکومت فاسد بیزارند و روزی با غرش هماهنگ خود پایه های لرزانش را فرو خواهند ریخت.»

ریحانه جباری

ریحانه جباری، دختر شعله پاکروان، به علت مقابله با یک مامور وزارت اطلاعات که قصد تجاوز به او را داشت، دستگیر و سپس اعدام شد. در دوران زندان و پس از اعدام ریحانه جباری، فشارهای زیادی از طرف جمهوری اسلامی! بر شعله پاکروان وارد شد تا به دادخواهی خون فرزندش ادامه ندهد.

بازجویی

شعله پاکروان می‌نویسد، وقتی در تهران او را بازجویی می‌کردند، بازجو به او گفته بود که «چرا می‌گویى اعدام نه؟ اعدام حكم خداست.» و سپس با اشاره به فعالیت‌های شعله پاکروان در جنبش دادخواهی افزوده بود: «پرچم داری. پرچمت را پایین بیاور، وگرنه دیگر ملایمتى در كار نخواهد بود.»
در ولایت فقیه، هدف از اعدام، فرو کردن زندگان در قبر و انجماد درون است، براساس همین فلسفه است که بازجو با تهدید به شعله پاکروان توصیه! می‌کند که «ریحانه به گریه و دعاهای تو نیاز دارد. به قبرستان برو و برایش گریه کن» و «دیگر درباره ریحانه ننویس، اگر هم می‌خواهی بنویسی در دفترت و در خلوت بنویس».

قتل عام ۶۷

اما بزرگترین جرم نابخشودنی شعله پاکروان از نظر بازجو، پرداختن او به قتل عام ۶۷ بوده است. بازجو به صراحت به شعله پاکروان گفته بود: «چكار دارى به اعدامهاى ۶۷ اشاره مى كنی؟»
در پایان بازجو او را تهدید می‌کند که اگر به مسیر دادخواهی ادامه بدهد جان خود و دو دختر دیگرش از دست خواهد رفت. بازجو به او می‌گوید: «مرگ ریحانه در تقدیر او بوده! ممکن است تو هم در خیابان زیر ماشین بروی. اینهم تقدیر توست!» و می‌افزاید: «هر کاری که دلت می‌خواهد برای ریحانه بکنی برای دو دختر دیگرت بکن. چون ممکن است آنان را هم از دست بدهى!»

«آلت دست»! مجاهدین خلق

شعله پاکروان به یاد می‌آورد که در بازجویی دیگری، بازجو می‌گوید: «شما باید با ما همکاری کنید!» و به خاطر «همدلی» شعله پاکروان «با برخی زندانیان سیاسی» او را «آلت دست»! مجاهدین خلق می‌نامد.

دوراهی

شعله پاکروان در ادامه می‌نویسد: «برای من اما دو راه بیشتر نمانده بود. یا باید سکوت می‌کردم و مظلومیت ریحانی که به تجاوز مامور اطلاعات تن نداده بود را فراموش می‌کردم، یا رو در روی دیوی که حامی متجاوزانی همچون سربندی است می‌ایستادم. یا باید تسلیم بی‌عدالتی می‌شدم یا مسئولیت خود را در قبال آنچه بازماندگان اعدام‌های متعدد بر دوشم گذاشته بودند انجام می‌دادم. یکی از دشوارترین انتخاب‌های زندگی‌ام همین بود. ماندن یا رفتن. اگر می‌ماندم و ادامه می‌دادم، باید راهى اوین می‌شدم. روزها و شبهای بسیاری را در جدالی سخت با خود گذراندم. رها کردن هر چه داشتم، دل کندن از بهشت زهرا و باغچه ریحان، دلتنگی برای پدر و مادر سالمندم، دوری از فرزند و همسر، جدایی از مادران داغدار و دوستانم و از همه سخت‌تر دور شدن از آن همه زن و مردی که با چشمهای اشکبار و سینه‌های سوخته قصه های هول‌آور اعدام عزیزانشان را برایم گفته بودند. در نهایت عزم جزم كردم كه پیام رسان مظلومیت ریحان، و دیگر ستمدیدگان و زندانیان و خانواده‌هاى اعدام شدگان باشم.»

آزار بستگان

شعله پاکروان می‌افزاید: «آزار بستگانم حتی پس از خروجم ادامه یافت. لیكن با وجود عشق بی اندازه به آنان، نمی‌توانم از پیمانی که با مظلومین بسته‌ام بگذرم. خروجم برای همراهی با مبارزان علیه ظلم حكومت ظالمى است که آشیان‌های بسیاری را برباد داده است.»

جزء كوچكى از مخالفان برانداز

شعله پاکروان در توصیف مواضعش می‌نویسد: «اكنون خود را جزء كوچكى از مخالفان برانداز حکومتی می‌دانم که از متجاوزان حمایت می‌کند. دستگاهی که جوانان را اعدام می‌کند. بر سر کوی و برزن، بساط دار می‌چیند. در رسانه‌های مزدورش تبلیغ مرگ می‌پراكند. نه تنها برای مردم ایران که برای ساکنان کشورهای دیگر هم جز تباهی و نیستی نمی‌خواهد. حکومتی که امتحان خود را با همه جناح بندى‌هاى بیرونى و درونى‌اش داده است و به جز دزدی و غارتگری و مرگ، هیچ ندارد.
در برابر سیستم پلید چوبه دار و غارت سرمایه‌‌های مردم، مردان و زنان بسیاری هستند که با مبارزه بی امان خود به دفاع از حقوق مردم ایران پرداخته‌اند. با سنگین ترین بها، كشته‌هاى بسیار، زندانیان بسیار و درد و رنج‌ها و دربه درى هاى بسیار. فارغ از هر گرایش سیاسی، اینها فرزندان مردم ایران هستند که در مقابل ظالم سر خم نکرده‌اند و زندگی‌شان در راه برقراری عدالت و آزادی فدا شده است.»

پیمان با ریحانه

شعله پاکروان پیمانی با مظلومیت ریحانه جباری بسته است که او را به پوشیدن کفش‌های آهنین در مسیر دادخواهی کشانده است. خون مظلومی که در خون سایر ستمدیدگان گره خورده است: «وقتی گورکن، بلوکهای سیمانی را روی تن ریحان می‌چید مُهری بر آن پیمان زدم که با جان از تنم بدر رود. همچون سایر دادخواهان کفش‌های آهنین پوشیده و به دنبال عدالتی هستم که از فرزندان ایران دریغ شده است. با مدافعین حقوق مردم، دوست و با ستمگران غارتگر، جنایتکار و متجاوز دشمنم. در مقابل چاه عمیق ستم و تباهی حکومت، قله رفیع آزادی و عدالت قرار دارد. بدون کشیدن خط بطلان بر آن چاه ظلمت و نیستی، نمی‌توان به قله آزادی و عدالت رسید. مبارزه‌یی بی امان که دهه‌هاست ادامه دارد، راهی‌ست که شهد شیرین پیروزی و عدالت را به همراه دارد.»

نظرات

پربیننده ترین

سخن روز: خامنه‌ای و روحانی؛ یأس و درماندگی به‌زبان معکوس

قتل‌عام ۶۷ ـ فراتر از شقاوت ـ شماره ۳۰