فروغ فرخزاد؛ شاعر عصیانی روزگار اسارت زن؛ پرندهیی مانده در یادها و خاطرهها
فروغ فرخزاد نامی آشنا و ماندگار در شعر معاصر ایران است اما مهمتر از آن عصیانیست که در شعر او نمایان است و نشان از کوشش زن ایرانی برای رهایی از دنیای مردسالار که در قدرت سیاسی حاکم تبلور یافته است، میدهد.
تهران
۸ دی ۱۳۱۳
فروغ فرخزاد متولد میشود
ایران در سیطرهی استبداد رضاخانیست
ظاهر امر تجدد است اما در محتوا استبداد، سرکوب و له شدن عنصر انسانی
دوران کودکی و نوجوانی فروغ در دهه ۲۰ میگذرد زمانی که هنوز استبداد محمدرضا شاه مسلط نشده است.
احزاب فعالیت میکنند
نشریات منتشر میشوند
و مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت اوج میگیرد
مصدق بر پیشانی تاریخ میدرخشد
کودتا …
استبداد دوباره مسلط میشود
اکنون فروغ در آستانهی ۲۰ سالگیست…
در تمام این سالها در میان مبارزات مردم ایران زن ایرانی نیز گامهایش را برای رهایی بر میدارد
زن ایرانی تبلور پیدا میکند هرچند هنوز دنیای مردسالار مجالی به او نمیدهد
و فروغ همچون گلیست که در سایهی سیمهای خاردار شکوفا میشود
یک شاعر زن
نه مقلد سبکهای کهن
بلکه مجهز به شعر نو
به کلامی که شاید مختص به خود اوست
با شهامتی در بیان
و…
او فروغ فرخزاد ست
روح رنجور جامعهی استبداد زدهی ایران از شعرهای او نیز سرک میکشد
زن ایرانی البته بیشتر در عصیان او خود را مییابد
زمانه، زمانهی عصیان است…
دههی ۴۰
دههی جوانانی که گام در مسیر مبارزهی حرفهای میگذارند، دههی سازمانهای چریکی و زنانی که به این مسیر میپیوندند؛ زن در مسیر رهایی
و صدای فروغ در میانهی این دهه خاموش میشود
مرگی نابهنگام و البته زود هنگام
شاعر عصیانی ما خاموش میشود او که نخستین دفترش را در ۱۷ سالگی منتشر کرده بود و نام اسیر بر آن نهاده بود، دفتر دوم اشعارش را در سال ۳۵ منتشر میکند بهنام دیوار، و «عصیان» را در سال ۳۶
شعر او بازتاب رنج و فریاد زن ایرانی بود. فریادی که به «تولدی دیگر» انجامید.
فروغ خود سرود:
«چرا توقف کنم؟
من از سلاله درختانم
تنفس هوای مانده، ملولم میکند
پرندهیی که مرده بود به من پند داد که پرواز را بهخاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است
پیوستن به اصل روشن خورشید و ریختن به شعور نور
چرا توقف کنم؟»
ندانستیم که آن خودرو چرا فروغ را در ۳۲ سالگی از ما در ربود اما همانطور که او «پرواز را به خاطر سپرده بود» خود در خاطرهی نسلها باقی ماند.
۸ دی ۱۳۱۳
فروغ فرخزاد متولد میشود
ایران در سیطرهی استبداد رضاخانیست
ظاهر امر تجدد است اما در محتوا استبداد، سرکوب و له شدن عنصر انسانی
دوران کودکی و نوجوانی فروغ در دهه ۲۰ میگذرد زمانی که هنوز استبداد محمدرضا شاه مسلط نشده است.
احزاب فعالیت میکنند
نشریات منتشر میشوند
و مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت اوج میگیرد
مصدق بر پیشانی تاریخ میدرخشد
کودتا …
استبداد دوباره مسلط میشود
اکنون فروغ در آستانهی ۲۰ سالگیست…
در تمام این سالها در میان مبارزات مردم ایران زن ایرانی نیز گامهایش را برای رهایی بر میدارد
زن ایرانی تبلور پیدا میکند هرچند هنوز دنیای مردسالار مجالی به او نمیدهد
و فروغ همچون گلیست که در سایهی سیمهای خاردار شکوفا میشود
یک شاعر زن
نه مقلد سبکهای کهن
بلکه مجهز به شعر نو
به کلامی که شاید مختص به خود اوست
با شهامتی در بیان
و…
او فروغ فرخزاد ست
روح رنجور جامعهی استبداد زدهی ایران از شعرهای او نیز سرک میکشد
زن ایرانی البته بیشتر در عصیان او خود را مییابد
زمانه، زمانهی عصیان است…
دههی ۴۰
دههی جوانانی که گام در مسیر مبارزهی حرفهای میگذارند، دههی سازمانهای چریکی و زنانی که به این مسیر میپیوندند؛ زن در مسیر رهایی
و صدای فروغ در میانهی این دهه خاموش میشود
مرگی نابهنگام و البته زود هنگام
شاعر عصیانی ما خاموش میشود او که نخستین دفترش را در ۱۷ سالگی منتشر کرده بود و نام اسیر بر آن نهاده بود، دفتر دوم اشعارش را در سال ۳۵ منتشر میکند بهنام دیوار، و «عصیان» را در سال ۳۶
شعر او بازتاب رنج و فریاد زن ایرانی بود. فریادی که به «تولدی دیگر» انجامید.
فروغ خود سرود:
«چرا توقف کنم؟
من از سلاله درختانم
تنفس هوای مانده، ملولم میکند
پرندهیی که مرده بود به من پند داد که پرواز را بهخاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است
پیوستن به اصل روشن خورشید و ریختن به شعور نور
چرا توقف کنم؟»
ندانستیم که آن خودرو چرا فروغ را در ۳۲ سالگی از ما در ربود اما همانطور که او «پرواز را به خاطر سپرده بود» خود در خاطرهی نسلها باقی ماند.
نظرات