بندبازی رقتبار خامنهای میان دو خط قرمز سوزان
علی خامنهای روز عید فطر به صحنه آمد و خطبههای این نمایش را که سنتاً به مهمترین مسائل رژیم اختصاص مییابد، اساساً خرج تعدیل و کوتاه آمدن از «آتش به اختیار» ی کرد که روز 17خرداد به نیروهای خود داده بود. چرا که از آنچه در نمایش روز قدس با شعار «مرگ بر...» علیه حسن روحانی، در خیابان اتفاق افتاد و پیامدهای آن، سخت وحشت کرده بود؛ وحشت از اینکه میدید آنچه در نمایش انتخابات به بهای صرفنظر از کاندیدای مورد نظرش و پذیرش شکست از آن گریخته بود، یعنی جرقه خوردن قیام، اکنون پس از انتخابات، ممکن است به سرش بیاید. در نتیجه ولیفقیه ارتجاع روز عید فطر در یک سخنرانی کوتاه، گوش نیروهای خودش را کشید که «آتشبهاختیار، بهمعنای بیقانونی و فحّاشی و طلبکار کردن مدّعیانِ پوچاندیش و مدیون کردن جریان انقلابی کشور نیست» و در تعریف جدیدی از «آتش بهاختیار» آن را «کار فرهنگی خودجوش و تمیز» معنی کرد. اما آیا خامنهای توانست بهاین ترتیب ذهن و عملکرد نیروهایش را تصحیح کند و به آنها را افسار بزند؟ و آیا توانست روند تشدید بیامان بحران درونی رژیم را متوقف کند؟ نگاهی به رویدادها و ادامه تک و پاتک مهرهها و رسانههای رژیم پس از سخنرانی خامنهای به این هر دو سؤال پاسخ منفی میدهد.
جای دور نرویم، در همان مراسم عید فطر که خامنهای از ترس به قول خودش «سوء استفاده دشمنان از وضعیت کشور» سعی کرد به نیروهایش دهنه بزند؛ یکی از مداحان بیت خودش با قرائت یک شعر طولانی که زمان آن بیشتر از زمان سخنرانی خامنهای بود و بهطور جمعی توسط چند تن از شاعران دربار ولایت سروده شده بود، هم شخص روحانی را سکة یک پول کرد و هم سیاستها و عملکردهای او از برجام تا خط تعامل و غیره را بهشدت تخطئه نمود و مورد تمسخر قرار داد.
دو فرض در مورد بهصحنه آمدن مداح کذایی و اشعار هجو رئیسجمهور نظام میتواند مطرح باشد؛ یکی اینکه این اقدام نیز با دستور خامنهای بوده، دیگر اینکه این شعرخوانی و مداحی بدون اذن و اطلاع ولیفقیه صورت گرفته است؛ اگر چه باور فرض دوم دشوار است، اما هر دو فرض بهیک نتیجه راه میبرد: ضعف و زبونی مفرط خامنهای و از همپاشیدگی باند او.
در فرض محتملتر نخست، سؤال این است که چرا خامنهای از یک سو با وحشتزدگی بهصحنه میآید و تنها حرف جدیاش در خطبه عید فطر ابراز نارضایتی از نیروهایش میباشد که با «بیقانونی و فحاشی» موجب «طلبکار کردن مدعیان پوچاندیش» و بدهکاری «جریان انقلابی کشور» شدهاند؛ اما در همان مجلس و همان مراسم، مداح وابسته به بیت او به صحنه میآید و رگبار بیامان فحش و دشنام را به مدت بیش از 20دقیقه بهسوی رئیسجمهور نظام میگشاید و دوباره روی آتش جنگ باندی بنزین میریزد.
سؤال دیگری که بهدنبال سؤال بالا مطرح میشود این است که آیا خامنهای بهراستی نگران از مهار خارج شدن تضادهای درونی نظام است یا با آن مانور و بازی میکند؟ پاسخ روشن است؛ هراس خامنهای جدی است؛ بهاین دلیل که او در هراس از نتیجه مهندسی انتخابات و بیرون کشیدن آخوند رئیسی از صندوق، از خواسته خود کوتاه آمد و تن به شکست داد، همان هراس که خامنهای از آن با عبارت «سوءاستفاده دشمنان از وضعیّت کشور» اشاره میکند، امروز بیشتر از زمان انتخابات وجود دارد؛ یک رسانه حکومتی به وضوح منشأ این هراس را نشان میدهد: «سود نهایی اینگونه اقدامات و پروسه تضعیف «رئیسجمهور روحانی» نه به جیب مخالفان دولت که مستقیماً به حساب سپرده اپوزیسیون برانداز واریز خواهد شد». (1)
قدری دقت در اظهارات خامنهای، میتواند در یافتن جواب معمای موضع حقیقی خامنهای، مفید باشد. او میگوید: «آتشبهاختیار» به معنی کار فرهنگی خودجوش و تمیز است... آتشبهاختیار، به معنای بیقانونی و فحّاشی و طلبکار کردن مدّعیانِ پوچاندیش و مدیون کردن جریان انقلابی کشور نیست». خامنهای در این جملات در نقش سر دسته باند خودش ظاهر شده و آشکارا تعلق خاطر و همجبهگی خود را با همان مهاجمان روز جمعه نشان میدهد. معنی «تمیز» کار کردن روشن است؛ یعنی کار بکنند، اما گزک بهدست حریف، همان «مدعیان پوچاندیش» ندهند و آنها را طلبکار و «جریان انقلابی» یعنی باند خودش را مدیون و بدهکار نکنند. وی در ادامه نیز نیروهای خودش را صاحبخانه و صاحب نظام بهشمار میآورد و از آنها توقع دارد که: «نیروهای انقلابی بیش از همه باید مراقب نظم کشور، مراقب آرامش کشور، مراقب عدم سوءاستفاده دشمنان از وضعیت کشور، مراقب حفظ قوانین، این مراقبتها در درجه اول متوجه بهنیروهای انقلاب است».
به این ترتیب خامنهای حواسش هست که در عین آن که بهنیروهای خود ایراد میگیرد، اما آنها را تضعیف نکند، چون همانگونه که خودش بارها گفته، تنها این نیروها هستند که در روز مبادا بهداد نظام میرسند و بهعبارت دیگر، تنها همینها حافظ و نگهدار هژمونی او هستند.
موقعیت بسیار خطیر کنونی ایجاب میکند که خامنهای مدام بین دو خط قرمز سوزان که در تعارض با هم هستند، بندبازی کند؛ یکی خط قرمز قیام و دیگری خط قرمز حفظ تمامیت قدرت و هژمونی خودش؛ بنابراین اگر در نمایش انتخابات مجبور میشود بهخاطر خط قرمز قیام به روحانی تن بدهد، در گام بعد باید بهخاطر حفظ هژمونی خودش، گلوی روحانی را بفشارد و پر و بالش را بچیند و نیروهای خود را با دستور «آتش بهاختیار» به جان او و دار و دستهاش بیندازد و باز در گام بعدی وقتی میبیند که این نیروها دارند به خط قرمز قیام نزدیک میشوند، تعریف دیگری از «آتش بهاختیار» میدهد و افسار آنها را قدری میکشد، اما باز برای اینکه «مدعیان پوچاندیش» طلبکار نشوند، مداح بیت خود را به صحنه میفرستد تا از زبان او به روحانی گوشزد کند: «ای نشسته صف اول نکنی خود را گم!... چند روزی تو مقامی به امانت داری/ منصبت را نکند طعمه خود پنداری!».
قضایای 40روز پس از انتخابات بهخوبی این حقیقت را به اثبات میرساند که بهدلیل رسوخ و عملکرد زهر شقه در پیکره نظام، بحران درونی در رژیم نهادینه شده و مقابله با آن یا مهار آن که روز به روز بر ابعادش افزوده میشود، بههیچروی در توان و قد و قواره خامنهای نیست؛ چرا که او هر بار که به صحنه آمده، نه از یک موضع فراجناحی بلکه در هیأت سردستة باند خود ظاهر شده و عمل کرده است؛ در نتیجه ورود او به صحنه، همواره تنشآفرین بوده است و حتی حرفهایی هم که درباره «لزوم انسجام و اتحاد و گردهم آمدن همه زیر چتر اتحاد (میگوید) بیشتر به تعارف شبیه است» این عین عبارات یکی از رسانههای حکومتی است و در ادامه مطلب استدلال میکند: «چرا که... این اظهارات و حملات لفظیِ چهرههای اصلی دو جناح، در واقع قله کوچکی از کوه یخی است که قسمت اعظم آن در میان اقیانوس پنهان شده است». (2)
نظرات