چرا تاج‌زاده، خامنه‌ای را فاسد می‌داند؟(ازسایت ایران آزادی)

تاج‌زاده در نامه‌ای نوشت: «نهادهای زیر نظر رهبر یا خود آلوده فساد شده‌اند مانند قوه قضائیه یا غیر مستقیم در گسترش فساد نقش ایفا کرده و می‌کنند مانند سپاه با ورود گسترده در امور اقتصادی.»
قیام ۸۸
انتخابات ریاست جمهوری نظام در سال ۸۸ توسط اجزای نظام تقلب نامیده شد؛ بهای بازارگرمی‌های روزهای تبلیغات انتخاباتی برای گرم کردن تنور؛ آنطور که خامنه‌ای به آن علاقه داشت و انجام مهندسی نجومی آراء، تنش و تضاد در درون قلعه‌ی نظام ولایت فقیه را به اوج رساند.
هنگامی که جامعه به خیابان آمد و در شکاف ایجاد شده در درون قدرت به نفی دستگاه استبداد برخاست؛ خامنه‌ای دریافت که این می‌تواند برای او و نظامش پایان ماجرا باشد.
در سال ۸۸ اعتراضات مردم در نخستین گام‌هایش در همان روز نخست به رودررویی با نیروهای بسیج منتهی شد و چیزی طول نکشید که شعارها به «انتخابات بهانه‌ست اصل نظام نشانه‌ست» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» فرا روئید.
قیامی که البته با گلوله و شکنجه در خیابان‌ها سرکوب شد و با ضعف و زبونی بخش معترض نظام از پشت خنجر خورد؛ نتیجه اما آن شد که خامنه‌ای دیگر خامنه‌ای پیش از قیام نبود؛ هیبت او در درون نظام حتی، فرو ریخت؛ خامنه‌ای طلسمش شکسته شد.
قیام ۹۶
قیام ۹۶ اما در سطحی دیگر و رادیکالیسمی دیگر در حالی خود را بارز کرد که این‌بار نه مقدمات آن از شکاف در میان اجزای نظام که از شکاف به بلوغ رسیده‌ی بین نظام با تمامیت جامعه نشأت می‌گرفت.
هزاران تظاهرات اعتراضی از ابتدای سال ۹۶ تا پایان آذرماه که تقریبا بدون استثناء دارای مطالبات اقتصادی بودند کار را به قیامی در روز ۷ دی منتهی کرد که با شعار «مرگ بر گرانی» آغاز ولی بلافاصله به شعار «مرگ بر خامنه‌ای روحانی» فرا روئید.
به گفته‌ی حسین ذوالفقاری، معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور در بازه‌ی زمانی فروردین تا پایان آذر ۹۶ فقط «حدود ۵ هزار تجمع عمده در کشور برگزار شد». [گزارش ذوالفقاری از قیام ایران؛ جا ماندن جامعه اطلاعاتی نظام ولایت فقیه از قیام‌آفرینان] کار به جایی کشید که پس از قیام از طرف نظام اعلام شد که تظاهرات صنفی محترم هستند اما لطفا قیام نکنید!
نخستین وحشت‌زدگان
نخستین وحشت‌زدگان قیام دی‌ماه اصلاح‌طلبان بودند. روز سوم قیام بود که شعار «اصلاح‌طلب اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا» از دانشگاه تهران برخاست. محمد خاتمی در فاصله‌ای کوتاه به صحنه آمد و قیام را محکوم کرد. [چرا «اصلاح طلبان» از قیام ایران می‌ترسند؟] آنها به روشنی می‌دانستند در فضای براندازی، نخستین بازنده اصلاح‌طلبان خواهند بود پس بیش از پیش به دامان خلیفه خزیدند؛ اما این کرنش نمی‌توانست از فروپاشی بیشتر در درون صفوف خود آنها نیز جلوگیری کند.
در روزگاری که احمدی‌نژاد، که زمانی از طرف خامنه‌ای به لحاظ نظری نزدیک به «رهبر» توصیف می‌شد باید برای دفاع از خود و یارانش دست به تحصن در شاه‌عبدالعظیم بزند دیگر تکلیف شعبده‌بازان اصلاحات با سوابق بازجویی و سرکوب‌گری‌شان در دهه ۶۰ و فرصت خریدن برای خلیفه مسلمین! در دهه ۷۰ و ۸۰ معلوم بود.
تلاش برای نو کردن رخت! اما …
وقتی فروپاشی آغاز می‌شود هیچ نباید تعجب کرد که بازیگران صحنه‌ی سیاست رخت خود نو کنند؛ از گذشته‌ی خود فاصله بگیرند و حتی به مواضع کسانی نزدیک شوند که پیشتر در کشتار و سرکوب آنها مرزی نمی‌شناختند؛ هرچند نامی‌هم از آنها نیاورند.
مصطفی تاجزاده در نامه ۲۸ اسفند خود که البته سرگشاده است با اشاره به اینکه «محمدرضا شاه همه راه‌های نفس کشیدن و اصلاح دموکراتیک را بر ملت بسته و گزینه‌ای جز انقلاب روی میز مردم قرار نداده بود»، می‌‌نویسد: «معتقدم اگر جمهوری اسلامی نیز همه راه‌های رقابت و مشارکت آزاد سیاسی را بر مردم ببندد، گزینه‌ای جز براندازی خود باقی نمی‌گذارد.»
او به عمد فراموش می‌کند که در کمتر از ۳ سال پس از پیروزی انقلاب ۵۷، تاج‌زاده و دوستانش در سپاه و حزب جمهوری اسلامی بهشتی زیر رهبری خمینی هیچ راهی به‌جز انقلاب برای جامعه ایران باقی نگذاشتند. دامنه‌ی سرکوب و کشتار سراسر ایران را فرا گرفته بود و با شعار «حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح‌الله» هر صدای مخالفی در هم شکسته می‌شد.
کار به جایی کشید که نظام حتی رئیس جمهوری خود را نیز تحمل نکرد تنها به این خاطر که چماقداری را محکوم کرده بود و اعلام کرده بود که سپاه در پشت در این قضایاست؛ نگاهی به فیلم‌های میتینگ ۱۴ اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران برای حافظه‌های فراموش کار شاید کمک کننده باشد.
در کمتر از ۳ سال تنها از مجاهدین بیش از ۵۰ شهید و ۱۰۰۰ زندانی سیاسی شکنجه شده توسط بیعت کردگان با خمینی، گرفته شد؛ آنهم از جریانی که تنها با استبداد حاکم مبارزه‌ی سیاسی می‌کرد؛ جریانی که با انتشار نشریه، برگزاری میتینگ و شرکت در انتخابات، در طریق مسالمت به دنبال باز کردن راهی برای زندگی سیاسی مسالمت‌آمیز بود.
پاسخ خمینی و سربازانش در آن زمان یعنی تاج‌زاده و سایرین، در ۳۰ خرداد ۶۰ اما آشکار بود آنها نه تنها رئیس جمهوری که در نظام خودشان منتخب شده بود را به زیر کشیدند بلکه در پی دستگیری او نیز برآمدند و اگر مجاهدین به کمک او نرفته بودند و او را در خانه‌های خود پنهان نکرده بودند بی‌شک توسط خمینی در همان ایام اعدام می‌شد.
۳۰ خرداد ۶۰ از حافظه‌ی تاریخی مردم ایران زدوده نخواهد شد؛ کشتار خیابانی تظاهرکنندگان مسالمت‌جو همان چیزی‌ست که امروز تاج‌زاده آنرا بستن «همه راه‌های رقابت و مشارکت آزاد سیاسی» بر مردم توصیف می‌کند؛ سیاستی که کشور را در تداوم یک جنگ ضد میهنی فرو برد و زندان‌ها بیش از پیش به شکنجگاه و قتلگاه جوانان تبدیل شد؛ آنچه تاج‌زاده و دوستانش می‌توانند از آن بیش از پیش سخن بگویند.
پیش از ۳۰ خرداد ۶۰، مجاهدین برای حذف فضای مسالمت و پیش‌گیری از برآمدن و تسلط کامل استبداد مذهبی تحت عنوان ولایت فقیه؛ به حمایت از رئیس جمهور وقت نظام برخاستند. به اصطلاح آن روزگار در تضاد بین ارتجاع و لیبرال، مجاهدین طرف لیبرال‌ها را گرفتند تا از خطر حاکمیت مطلق ارتجاع که در خمینی تجلی می‌یافت جلوگیری کنند. به خاطر اتخاذ همین سیاست بود که مجاهدین در ابعاد وسیع کشتار شدند و بعدها توسط تاج‌زاده و شرکایش به خشونت‌طلبی متهم شدند و آنها اینگونه تبلیغ کرده و می‌کنند که اگر مجاهدین در همان روزگار در برابر خمینی تمکین می‌کردند، فضای جامعه بسته نمی‌شد! (توفان خنده‌ها)
هرچند در دروغ‌گویی می‌توان از همه‌ی مرزها گذشت همانگونه که در کشتار و جنایت و شکنجه تاج‌زاده و شرکایش از هر دو جناح در آن سالها از همه‌ی مرزها گذشتند اما واقعیت تاریخ آنقدر سرسخت‌ است که هیچ دروغ‌گویی نمی‌تواند آنرا انکار کند هر چند تلاش به دستکاری واقعیت کند.
تاج‌زاده در نامه‌ی ۲۸ اسفند خود می‌نویسد: «از خطاهای ما نسل انقلاب آن بود که بازگشت استبداد را صرفا در هیات رئیس جمهور ممکن دیدیم و به همین دلیل راه بر دیکتاتوری او به خوبی بستیم. اما توجه نداشتیم که وقتی کنترل و مدیریت نیروهای مسلح، قوه قضائیه، شورای نگهبان، صدا و سیما و بخش مهمی از اقتصاد کشور را متمرکز می‌کنیم و در اختیار یک نفر قرار می‌دهیم، احتمال اینکه او به‌سوی خودکامگی حرکت کند، بسیار بیشتر از این است که حقوق و آزادی‌های سیاسی و مدنی شهروندان را رعایت کند، به‌ویژه اگر ملت به هر دلیل منفعل شود.»
او می‌افزاید: «من البته متاسف و پشیمانم که چرا نتوانستیم بعد از پیروزی انقلاب مانع احیای مناسبات سلطنتی به نام جمهوری شویم.»
پاسخ به او البته کوتاه و روشن است: اگر می‌خواستی تا پس از انقلاب مانع از احیای «مناسبات سلطنتی تحت نام جمهوری» بشوی می‌بایست همچون مجاهدین در تضاد بین لیبرال و ارتجاع، ارتجاع را تضاد اصلی فرض کرده و با تمام قوا در برابر خمینی ایستادگی می‌کردی و همه‌ی دشنام‌ها و دشنه‌ها و گلوله‌های عالم را به جان می‌خریدی در این صورت می‌توانستی سهمی در ممانعت از احیای «مناسبات سلطنتی تحت نام جمهوری» داشته باشی در حالی که تو و دوستانت بخشی از همان نیرویی بودید که با نابودی آزادی‌ها و کشتار مجاهدین و مبارزین «مناسبات سلطنتی تحت نام جمهوری» را احیا کردید.
نتیجه اما کاملا روشن است؛ اکنون تاج‌زاده همان حرفی را می‌زند که باید قریب به چهل سال پیش می‌گفت؛ حرفی که البته اکنون نیز با تبصره‌های متعدد زده می‌شود: «نهادهای زیر نظر رهبر یا خود آلوده فساد شده‌اند مانند قوه قضائیه یا غیر مستقیم در گسترش فساد نقش ایفا کرده و می‌کنند مانند سپاه با ورود گسترده در امور اقتصادی.» [کلمه ۲۸ اسفند ۹۶]
نظام ولایت فقیه بدون سپاه برپا نمی‌ماند؛ در پس همه‌ی کشتارها و سرکوب‌ها این نام سپاه است که خود را نشان می‌دهد. نهادهای کلان اقتصادی در کنترل سپاه است. سپاه البته تنها سپاه نیست؛ ارتش در کنترل سپاه است؛ نیروی انتظامی همان سپاه است در بخش شهری، بسیج همان سپاه است در شکل و شمایل شبه نظامی و … با این همه تاج‌زاده می‌گوید که سپاه نقش غیر مستقیم در گسترش فساد دارد. چرا؟
شاید او می‌ترسد که با سپاه رودررو شود و می‌داند که بهای فحش دادن به آن حتی از فحش دادن به خامنه‌ای نیز می‌تواند برایش بیشتر باشد اما شاید علت دیگری نیز در میان است؛ او و دوستانش برای از دست ندادن همه چیز در هنگامه‌ای که نظام در حال فروپاشی‌ست بیش از هر چیز به بقای سپاه نیاز دارند؛ سپاهی که در معادلات قدرت اجازه ندهد تاج‌زاده و دوستانش و سایر اجزای خلافت اسلامی! همه چیز را از دست بدهند و البته سپاهی که تنها به خاطر وجود آن نظام ولایت فقیه توانسته است در طول بیش از ۳۹ سال دوام بیاورد و تنها با فروپاشی سپاه، سلطنت احیا شده در لباس دین فرو خواهد پاشید.

نظرات

پربیننده ترین

سخن روز: خامنه‌ای و روحانی؛ یأس و درماندگی به‌زبان معکوس

قتل‌عام ۶۷ ـ فراتر از شقاوت ـ شماره ۳۰